هاناهانا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

عاشــ ـقتم نفســـ ـم

2

هانا! هر روز که می گذرد و بزرگتر می شوی و کارهای بیشتری یاد می گیری و حس زنده بودنت را بیشتر و بیشتر به من و پدرت منتقل می کنی، من هم بیشتر و بیشتر گیج می شوم. گیجی برخورد با کسی که هر روز چیز تازه ای برای متعجب کردن تو دارد. موجودی که «زنده» است. آن هم نه از این زنده هایی که تا به حال دور و بر خودت دیده ای، یک موجود واقعا زنده.  کسی که وقتی شیطنت هایش را می بینی، وقتی خنده ها و گریه هایش را ( که حتی یک لحظه هم بین شان فاصله نیست!) را می بینی، وقتی می بینی با چه انرژی به سمت هر چیزی که خوشش بیاید هجوم می آورد ( فرقی هم نمی کند یک آدم باشد یا مثلا گوشی موبایل و ریموت تلویزیون) و با همین دست و پاهای کوچک از در و دیوار خودت...
4 شهريور 1390

1

  انگار خورشید را به گهواره بسته اند که از کهکشان راه شیری نوش می کند هنوز ... وقتی که سرت بر روی سینه ام کودکی می کند ...!
3 شهريور 1390
1